اي خدا hard دلم format نما / از فريب ناکسان راحت نما
گربه مجلس راه یابد پای من هرچه ویرانی است عمران می کنم می روم هر شب به میدان های شهر هر چه ساعت بود میزان می کنم مشکلات شهرتان را رتق و فتق پشت میز و پشت فرمان می کنم کوچه های تنگ را هر شب فراخ هرچه بن بست است دالان می کنم چاله های شهر را چاه عمیق هرچه دالان را خیابان می کنم مردها را اهل تجدید فراش لطف ها در حق نسوان می کنم تا کش آید پوز اعضای اوپک... نفت را فالفور ارزان می کنم مرده ها را می کنم ساماندهی شهرتان را باغ رضوان می کنم شاعران شهر را در خانه ام هفته ای یک بار مهمان می کنم کارگردان های با احساس را می برم مهمان مامان می کنم تا که پررو نق شود گردشگری اصفهان را ارمنستان می کنم شهردار از شهرضا می آورم الغرض این می کنم آن می کنم می شوم هر شب سوار بلدوزر هر چه ناصافی است ویران می کنم شهر تا راحت شود از چشم هیز دیدنی ها را فراوان می کنم می نویسم طنز بر دیوار و در شهرتان را من نمکدان می کنم تا که کار خلق فورا حل شود کارمندان را دو چندان می کنم هی تراکم می فروش را به را یاری انبوه سازان می کنم شهرداری را همه رایانه ای کارها را سهل و اسان می کنم گر رقیبانم به من فرصت دهند چاره ی کمبود سیمان می کنم می کنم هی کارهای خوب خوب دشمنانم را پشیمان می کنم هفته ای یک شب کلیسا می روم ارمنی ها را مسلمان می کنم می فروشم کل اسراییل را پول آن را خرج لبنان می کنم یک سخنرانی به نفع مسلمین در بلندی های جولان می کنم مثل اقشار ضعیف اجتماع نوش جان سویای سبحان می کنم هم صدایی هم دلی هم زیستی با سرای سا لمندان می کنم … باباجون خسته شدم ..قافیه ها ته کشید ….به من رای بدین دیگه … دم همتون گرم….!
الهــــی! به مــــــردان در خانه ات! به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات! به آنانکه با امـــــر "روحی فداک"! نشینند و سبـــــــــــــزی نمایند پاک! به آنانکه از بیـــــــخ و بن زی ذیند! شب و روز با امــــــر زن میزیند! به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند! ز اخلاق نیکـــــــــوش دممی زنند! به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند! که در ظـــرف شستن بهتاب وتبند! به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند! یلان عوضکــــــــــــردن پوشکند! به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال نیاید در از جیبشان یک ریــــــــال! به آنانکه با ذوق وشــــــــــوق تمـام به مادر زن خود بگویند : مـــام (!) به آنانکه دارند بــــاافتخـــــــــــــار نشان ایزو...نه !"زی ذی نه هزار"! به آنانکهدامـــــــن رفــو می کنند! ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند! به آنانکه درگیــــر ســــوزن نخند! گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند! به آن قرمــــــــه سبزی پزان قدر! به آن مادران به ظاهــــــــــر پدر(!) الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل! به آن اشک چشمان "ممّدسبیل"(!) به تنهای مردان که از لنگـــه کفش چو جیــــــــغ عیالاتشان شد بنفش! :که ما را بر این عهـــد کن استوار! از این زن ذلیلی مکنبرکنـــــــار! به زی ذی جماعت نما لطف خاص! نفرما از این یوغمــــــارا خلاص
«پژو» یکروز طعنه زد به «پراید» که تو مسکین چقدر یابویی! با چنین شکل ضایعی بالله بیجهت توی برزن و کویی رنگ لیمویی مرا بنگر ای که تیره.شبیه هندویی من تمیزم ولی تو ماه به ماه مطلقاً دست و رو نمیشویی بچه میترسد؛ آنطرفتر رو! که به هیئت شبیه لولویی من نه خودرو،گُلم، سَمنبویم تو نه خودرو، گیاه خودرویی! من به پاریس بودهام چندی زیر پای «چهاردهم لویی»(!) روی «باسکول» بیا،بپر،بینم! رویهمرفته چند کیلویی؟! در تو آهن به کار رفته ولی نازکی عین برگ کاهویی! صاحبت با تو گر به جایی خورد سهم الارث ورثّهی اویی! از «پژو» چون چنین شنید «پراید» گفت:ای دوست!چرت میگویی بنده گیرم به قول تو یابو، تو گمان کردهای که آهویی؟! «خویشتن، بی سبب بزرگ مکن تو هم از ساکنان این کویی!» انتقادی اگر ز من داری مطرحش کن،ولی به نیکویی زیر این آسمان مینایی ای خوشا فکر و ذکر مینویی برو خود را بسوز و راحت کن بیعلاج است آتشینخویی بخت باید تو را نه آپشن و تیپ ای که در بند چشم و ابرویی بخت ماشین اگر سپید بُوَد خواه بژ باش، خواه لیمویی! ارج و قربم کنون ز تو بیش است زانجهت در پی هیاهویی خوار بودم ولی عزیز شدم کرد دوران ز بنده دلجویی قیمت من کنون رسیده به بیست این منم من، «پراید» جادویی! توی بنگاه پیش هم بودیم غرّه بودی به خوش بر و رویی بنده رفتم فروش و یکماه است توی دپرس،هنوز آن تویی
خدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ» که من را یک شبه خوشبخت کردی خیال بنده را از حیث شوهر در این قحطی شوهر تخت کردی زدم عکسی به« وال فیس بوکم» قشنگ و دلرباتر از« شکیرا» فتوشاپش چنان کردم که گویی نباشد دختری چون من به دنیا اگر چه چل بهار از من گذشته نوشتم بنده هستم بیست ساله و آن ها را برای درک بهتر به عکس« وال » خود دادم حواله نوشتم آدرسم را هم ولنجک پدر تاجر و مادر دکتر پوست بگردم ای الهی دور مادر که مانند خودم خوش چشم و ابروست همان یک شب هزاران «لایک» خوردم همه مشتاق« چـَت» بودند و دیدار یکی هم زان میان بد جور وا داد نه یک دل ، بلکه صد دل شد گرفتار و من هم عکس او را چون که دیدم شدم یک دل نه ،صد دل عاشق او از آن شب شد به پا در سینه ی من از عشق آن پسر شور و هیاهو خلاصه کارمان بالا گرفت و برای خواستگاری کرد اقدام جوانیبود بالاتر ز پنجاه! چه گویم از بر و رو یا که اندام! شکم افساید و قد او کوتوله و صورت آبله گون و پاش شل بود یکی از چشم ها سالم یکی کور سرش هم طفلکی کـُلن کچل بود به او گفتم چنان که کفش کهنه بـُود البته نعمت در بیابان لذا حالا که اکسیر است شوهر عزیز جانم« مرا تی جانَ قربان» همان لحظه شدم راهی محضر به انکحتُ ، قبلتُ پاسخم بود به لطف سال ها هجران شوهر ندیدم در وجودش هیچ کمبود شود «جاوید» نامت ای زاکر برگ به لطف تو شدم دارای شوهر دعایت می کنم روزی سه نوبت که وضع تو شود هر روز بهتر
همه چی آرومه / همه چی تأمینه
گفتم : تو شیرین منی ! گفتی : تو فرهادی مگر ؟ گفتم خرابت میشوم . گفتی : تو آبادی مگر ؟ گفتم ندادی دل به من . گفتی تو جان دادی مگر ؟ گفتم ز کویت میروم . گفتی : توآزادی مگر ؟ گفتم فراموشم مکن . گفتی : تو در یادی مگر ؟
زياده خواه نيستم ! جاده ي شمال.. يک کلبه ي جنگلي.. يک ميز کوچک چوبي با دو تا صندلي.. کمي هيزم.. کمي آتش.. مهِ جنگلي.. کمي تاريکي ِ محض.. کمي مستي.. کمي مهتاب.. و بوي يـار.. و بوي يـار.. و بوي يـار ...! تـو باشي مـن باشم و ...هــيچ ! دنــيـا هم ارزاني خودشان ...♥
تو تنها بهانه ی زیبا برای زندگی کردن من هستی که مثل یه پروانه زیبادرون باغچه ی دل من نشستی تو تنها خورشید تابناک اسمان غم زده ی من هستی که مثل ستاره ها تو اسمون زیبا در وجودم نشستی سکوت میکنم و فقط به چشمات نگاه میکنم تا شاید موج غم را در چشمهای خیسم ببینی که چطور از چشم هایم بارون دلتنگی میباره وقتی در چشم هایم خیره میشوی و میگویی دوستت ندارم فصل سبز ارزوهام پاييز شدو همش ريخت ستاره هاي اسمونم از كهكشون گريخت ساحل ارام من طوفان شدو لحظه اي لرزيد هوا ابري شدو خورشيد من لحظه اي ترسيد
تو برو پیچک من فکر تنهایی این قلب مرا هیچ نکن روی پیشانی من چیزی نیست غیر یک غصه پر از بی کسی و تنهایی
نشستم درفراقت گریه كردم
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
خدایا توببین چطورشکستم چرا این آدما اینقده پستن خدایا توببین چقدر غریبم ببین چطور منو دادن فریبم خدایا توببین چطور له هم کرد همونی که منو عاشق ترم کرد خدایا توببین چه کرده با من همونی که می گفت دوستت دارم من خدایا توببین چه دردی داره وقتی مردنتم فرقی نداره خدایا توببین دستامو پس زد به جای پرزدن واسم قفس زد خدایا توببین چه بی کسم من برای زندگی بی نفسم من خدایا توببین دارم میمیرم بزار بیام پیشت آروم بگیرم خدایا من دیگه نفس ندارم بزار بیام پیشت قفس ندارم خدایا این ترانمم تموم شد نیومداون کسی که آرزوم شد
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesمرداد 1392تير 1392 AuthorsکریمیانLinks
بهشتی هورامان
LinkDump
ساختن وبلاگ |